« دمی با یار (۸) »
سوشیانت عازمی خواه
به نام بی نام او
یار ما گفت: آیا آدم اشتباه كرده است؟
گفتم: بله با نزدیك شدن به درخت و خوردن میوه ممنوعه مرتكب گناه شده است.
- آدم میتوانست زندگی راحتی در بهشت ناآگاهیهای خود برای ابد داشته باشد اما او راه دیگری برای خود انتخاب نمود.
- یعنی راه درستی را برگزید؟
- در این نقشه عظیم به آدم گفته شد كه "به این درخت نزدیك نشو" یعنی میتوانی نزدیك شوی. آدم پرسید "اگر نزدیك شوم، چه میشود؟" و پاسخ آمد: "همچو او جاودانه خواهی شد" و او جاودانگی را انتخاب نمود؛ یعنی خدایی بودن را.
- پس چرا سقوط كرد؟
- خدایی شدن آدم مجرب و كارآزموده میخواهد و او شروع به آزمون و خطا نمود.
- و بعد...
- مسیری مدور به او نشان داده شد و او میبایست در نهایت ِ سنگینی به سمت بالا حركت میكرد. اما هرچه بالاتر میآمد، سبكتر میشد.
- یعنی ماجرا الآن تمام شده است؟
- هم بله و هم خیر. از نظر خداوند بلی؛ و از نظر ما كه اسیر ابعاد مكان و زمان و... هستیم، خیر.
- آیا آدم خود ما هستیم؟
- آری؛ آدم تجربه گرانبهای ۷ میلیارد انسان است كه در این چرخه بدست آمده است.
و باز حسی از شعور و نور بر من جاری گشت:
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم از بد حادثه اینجــــــا بـه پــــــناه آمدهایم
رهرو منزل عشـــقیم و ز ســـــر حد عدم تا به اقلیم وجود این همـــــه راه آمدهایم
سبزهی خط تو دیدیم و ز بستان بهشـت بـه طــلب كاری این مهــــر گیــاه آمدهایم
با چنین گنج كه شــــد خازن او روح امین به گـدایی به در خانهی شــــــاه آمدهایم
لنگر حلم تو ای كشــتی توفیق كجاست كه دریــن بحــــر كـــرم غرق گناه آمدهایم
آبـــــــرو میرود ای ابر خطـــا شـــوی ببار كه به دیـوان عمل نامــه ســــیاه آمدهایم
حافظ این خرقه پشــمینه بینداز كه ما
از پـــی قـــــــــافله با آتش ِ آه آمدهایم